English
به ستاد دیه خوش آمدید. / ثبت نام کنید / ورود

اخبار

تلخ و شیرین تنها انقلاب دینی جهان در نقل خاطرات‌ یک‌ انقلابی

خبرگزاری مهر، سید هادی کسایی زاده : متولد ۱۵ خرداد ماه ۱۳۲۱ و اهل اصفهان است. حاج اسدالله جولایی را می‌گویم نامی که دیگر با ستاد دیه کشور گره خورده و به قول خبرنگارها مرد آزادی زندانیان جرایم غیرعمد که تمام توان خود را برای اجباری کردن قانون بیمه شخص ثالث به کار گرفت. پیرمرد خیراندیش، این روزها همان آقا معلم و کاسب قدیم تهران است که پای کلاس‌های درس قرآن حاج صادق امانی حال و هوای انقلابی گرفت و نامش را در بین مبارزان انقلاب ثبت کرد.

هرچند خاطرات آقای جولایی در سال‌های اخیر منتشر شده اما گفت‌وگوی ما موجب شد تا خاطرات منتشر نشده‌ای از روز ورود امام خمینی (ره) مطرح شود که در ادامه مشرح این گپ‌وگفت صمیمی را باهم می‌خوانیم؛

می گفت: کمیته استقبال از امام(ره) گروه بندی و رده بندی بود اما همین گروه بندی ها که توسط بازاریان انجام شد آنقدر با نظم و تشکیلات شکل گرفت که به اعتقاد من این کار تشکیلاتی را جهانی کرد. همه چیز آماده بود تا بنیانگذار و رهبر انقلاب وارد ایران شود و پس از ورود همانطور که می دانید راهی بهشت زهرا(س) و بعد هم در طول مسیر استقبال قرار گرفتند.

در خاطرات انقلابیون هم موضوع گم شدن امام (ره) در طول مسیر و رفتن ایشان با خودرو پژو حجت الاسلام ناطق نوری به خانه دخترشان هم عنوان شده اما داستان ما برای شامگاه ۱۲ بهمن ماه است.

وقتی در حیاط را باز کردم امام (ره) پشت در بود

تعداد زیادی از انقلابیون و یاران نزدیک امام (ره) در مدرسه رفاه منتظر بازگشت امام (ره) بودیم. ساعت حدود ۱۱ شب بود و خستگی ۱۲ بهمن چشم‌ها را سنگین کرده بود. برخی خواب بودند و برخی هم نگهبانی می دادند. من خیلی اضطراب داشتم اما یقین داشتم که حتما امام(ره) امشب به مدرسه رفاه می آید. دوستان می گفتند آقای جولایی بگیر بخواب امام (ره) نمی آید. با اکراه دراز کشیدم که صدای در حیاط آمد. انگار یکی با کلید داشت به در می زد. سریع از جا بلند شدم و دوان دوان از پله ها پایین آمدم و به سمت در حرکت کردم. وقتی در حیاط را باز کردم امام خمینی (ره) پشت در بود.

آنقدر خوشحال شده بودم که در حالی که اشک شوق می ریختم شروع به خواندن خطبه یا همان دکلمه کردم. (اسدالله جولایی وقتی متن دکلمه اش را می‌خواند آنقدر شور و اشتیاق داشت که انگار همین الان این صحنه اتفاق افتاده و بعد گریست.) صدای من آنقدر بلند بود که همه از خواب بیدار شدند. امام (ره) روی صندلی پاگرد اول پله های ساختمان مدرسه رفاه نشست و ساعت ۱۲ شب برای ما سخنرانی کرد. همه بودند از شهید مطهری و شهید بهشتی تا رجایی و حاج احمد آقا و ... تمام اعضای کمیته استقبال... امام (ره) در آن سخنرانی هم از فساد رژیم شاه گفت و هم از همه آنهایی که بودند تشکر کرد.

بعد از سخنرانی امام (ره) با آقای بادامچیان و آقای مقصودی و آقای پوراستاد یک اتاق پیدا کردیم که طلبه های قم در آن مستقر بودند و چون از نظر محافظت مناسب بود امام (ره) را در این اتاق اسکان دادیم و حاج احمد آقا هم با پدر در اتاق ساکن شدند. ساعت از ۱۲ گذشته بود. پرواز چندین ساعته امام (ره) در روز قبل، سفر درون شهری و خستگی ناشی از آن هم مانع این نشد که امام خمینی (ره) قبل از اذان ساعت ۵ صبح برای اقامه نماز شب و صبح بیدار شوند. چشمانشان از خستگی قرمز بود اما نماز صبح را به جماعت خواندیم.

ناهار و صبحانه امام (ره) در مدرسه رفاه

صبح، مردم یکی یکی به سمت مدرسه رفاه می آمدند. البته باید تدارک ناهار تیم حفاظت و کمیته استقبال هم می دیدیم که این مهم با برادر حاج آقا نیری بود که در همان زیرزمین مدرسه طبخ می کردند. صبحانه که نان و پنیر یا تخم مرغ و ناهار هم معمولا عدس پلو یا دم پختک و یا سیب زمینی و ...بود.

یادم هست در ۱۰ روزی که حفاظت را برعهده داشتیم فشارهای زیادی روی ما بود. یک روز کارمندان اسلحه سازی برای دیدار با امام (ره) آمدند و کارت های شناسایی خود را در دست داشتند و فریاد می زدند «ما پرسنل نظامی هستیم- فدایی هستیم- ای شیره جان مردجهان دل به تو بستیم» یعنی آنقدر جمعیت بود که جایی برای گذاشتن یک پا هم پیدا نمی شد یعنی مصداق «جای سوزن انداختن نیست» را می شد آنجا مشاهده کرد.

البته فقط هم دیدارها نبود و تیم های دیگر اقدام به دستگیری عوامل ساواک می کردند. حدود ۲۴ نفر در روزهای اول دستگیر شدند از فرماندار تهران و خسرو داد و نصیری تا برخی مسئولان نظامی اصفهان که امام (ره) پس از صدور حکم، اعدام ۴ نفر را تائید کرد.

a1

یک نفر بمب تحویل داد!

من آن زمان ۳۵ سال داشتم و حجم کار به حدی بود که وقتی به من گفتند مگر وضو برای نماز صبح نمی گیری گفتم از دیروز وضو دارم یعنی اینقدر بیخوابی داشتیم. مردم اسلحه ها را تحویل می دادند یادم هست یک روز یکی بمب آورد. گفتیم این چیست؟ گفتند بمب! که سریع فرستادیم خنثی شود.

خاطرات کوتاه و خواندنی

حاج اسد الله جولایی خیلی با عشق خاطراتش را از آن روزهای انقلاب تعریف می کرد و به قول معروف چشمهایش دائم از اشک خیس بود. می گفت: یکبار آیت الله هاشمی رفسنجانی برای صحبت در تلویزیون آماده شد تا حکم حضرت امام (ره) را برای نخست وزیری مهندس بازرگان را قرائت کند. بعد از پایان مصاحبه گفتم حاج آقا یقه تان را نبسته بودید که خندید و گفت: چند روزی بسته بودم اما واقعا نفسم می گیرد.

یکبار هم برادر آقای مهندس بازرگان مامور شدم بروم وزارت دادگستری ببینم چه خبر است و اموال آنجا در چه وضعی است و ساختمان را برای استقرار دستگاه های نظام نوپای اسلامی پس بگیریم. ساختمان در اشغال منافقین بود که ما را راهنمایی کردند به دفتر که آنجا بود که مسعود رجوی و خیابانی را آنجا دیدم. اسلحه در دست را بالای سرمان گماردند و منافقان پسران و دختران لچک به سر داشتند همه انبار را خالی می کردند و در اتاق های ساختمانی که محل استقرار بنیاد علوی (پهلوی سابق) بود جمع می کردند که مسعود رجوی گفت این ساختمان را پس نمی دهیم.

یادم هست یک شب داخل حیاط مدرسه رفاه در اتاق اطلاعات بودم که زنی تماس گرفت و گفت: آقای قطب زاده را می شناسید؟ گفتم بله همین الان جلو این اتاق عبور کرد و بعد گفت: آدم خوبی نیست و بعد قطع کرد. آن روزها زیاد برخی چهره ها شاخص نبودند. مثلا شهید رجایی با من نگهبانی می داد.

رجایی گفت: وزیر صنایع می شوی؟

وقتی شهید رجایی نخست وزیر شد یک شب من را به دفترش دعوت کرد. داشت افطار نان و پنیر و هندوانه می خورد و به من پیشنهاد داد تا وزیر صنایع شوم. آن زمان من معاون اداری و مالی شهید قدوسی دادستان کل کشور بودم. وقتی هم شهید لاجوردی دادستان تهران شد به دلیل اعتمادی که به من داشت دستور دادند همزمان معاون دادستان تهران هم باشم. لیکن به دلیل مشغله و حساسیت شغلم گفتم از آقای لاجوردی بپرسید که در نهایت نپذیرفتم و نعمت زاده وزیر صنایع شد. رجایی گفت: فعلا به نعمت زاده کمک کن و به نوعی مشورت بده و من هم همان کار را کردم.

از رجایی ۵۰ میلیون تومان برای حقوق قضات گرفتم

جولایی در مورد روزهای دادستانی می گفت: آن زمان دادستانی انقلاب اسلامی حدود۳۰ کارمند داشت که حقوق مجردها ۲۰۰۰ تومان و متاهل ها هم ۲۵۰۰ می گرفتند. یک روز رفتم خدمت شهید قدوسی گفتم: مگر اسلام نگفته باید قاضی را طوری حقوق داد که نیازمند نباشد و به قول معروف هوایش را داشت؟ گفت بله ... من گفتم حقوق قضات خوب نیست و مبلغی را در این خصوص باید اختصاص دهید. شهید رجایی همان شب۵۰ میلیون تومان حواله دادند و به حساب قرمز شهید قدوسی واریز شد و دادستان کل انقلاب اسلامی هم از آن مبلغ خارج از تشریفات و حقوق به قضات مبالغی را می دادند. شهید قدوسی فرمودند از کجا ما که پولی نداریم ! همان لحظه با تلفن چهار شماره ی سیاسی با شهید رجایی تماس گرفتم و گوشی را به شهید قدوسی دادم. به رجایی فرمودند آن چه ایشان (معاون دادستان کل انقلاب اسلامی) پیشنهاد می کند قبول دارم.

اسدالله جولایی که در روزهای نخست انقلاب استانداری اصفهان، شهرداری تهران و بازرسی کنسولگری های وزارت امور خارجه را نپذیرفته بود حالا در ساختمان کوچکی در خیابان شهید نجات اللهی تهران به عنوان مدیرعامل ستاد دیه کشور فعالیت می‌کند. به قول خودش لذتی در این کار مردمی می‌برد که این رضایت از خود را، هرگز در پست‌های دولتی نخواهد برد.

انتهای پیام /

۲۰ بهمن ۱۳۹۴ ۱۱:۵۹
تعداد کلیک: ۴,۴۴۴

نظرات بینندگان

میانگین امتیاز کاربران: 0.0  (0 رای)

امتیاز:
 
نام فرستنده: *
پست الکترونیک:  
نظر: *
 
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500  


کلیه حقوق این وب سایت متعلق به ستاد دیه می باشد.