به گزارش خبرنگار
قضائی خبرگزاری مهر ، « حسین – الف » را برای اولین بار در بند جوانان زندان
مرکزی کرمان دیدیم. به کار بردن ابیاتی نغز و بجا در میان کلامش در آن سن و سال نظر
هر فردی را به خودش جلب میکرد پس به سراغش رفتم و دلیل حضورش را در زندان جویا شدم.
با این که 21 سال
بیشتر نداشت با آرامش و وقاری عمیق سخن میگفت. اگر کسی ما را نمیشناخت و از کنارمان
گذر میکرد قطعا به کار بردن آیات و احادث مختلفی از سوی حسین به واقعی یا نمایشی بودن
این گفتوگو شک میکرد. اما حسین واقعا به کرار و به نظر از روی عمد از آیات مرتبط
و ابیات متعددی در بین حرفهایش استفاده میکرد.
از او در خصوص میزان
محکومیت دیه ناشی از شلیک شبه عمدیاش در حین خدمت پرسیدم. به قول خودش گرفتگی صدایش
را که از یک سرماخوردگی خاطره انگیر در سالهای دور به ارث برده بود و تا کنون همچنان
در وجودش باقی ماندهبود، صاف میکند و با لبخندی
تصنعی به شرح واقعه میپردازد.
میگوید که در اوان
جوانی عاشق شده و در کنار علاقهمندیش به کارهای نظامیگری با دختر همسایه دیوار به
دیوارشان که از کودکی باهم بزرگ شدهاند، بعد از خلق کلی خاطره گفتنی و ناگفتنی تصمیم
به ازدواج میگیرد.
سری تکان میدهد
و ادامه میدهد: « در سن و سالی که همه بچهها دوست دارند دکتر، مهندس یا نه آخرش اینکه
یه معلم بشند من از همون اول تا همین حالا دوست داشتم و دارم که یک نظامی تو حوزه فعالیتهای
امنیتی و اطلاعاتی باشم».
حسین به مدت حبس 11 ماهه
خودش اشاره میکند و یادآور میشود: «البته به خلبانی هم خیلی علاقه داشتم که خب علاقهمندی
به این حرفه در مقابله با این گرایش درونی که همیشه در افکار کودکی خودم را یک پلیس
وظیفه شناس قلمداد میکردم از زمین تا ماه گردون فاصله داشت. دستگیری دزدان و همه آدم
بدها و کارهایی از این جنس یه آرزو برای من بود. همیشه فکر جست و گریز رو داشتم اما
حالا نمیدانم واقعا چطور شد که قصه برعکس شد و این منم که نزدیک به یک سال نه به سبب
جهالت و خیانت و ارتکاب یک عمل خلاف، بلکه به جهتی از جهات که هیچ تعمد و سوء نیتی
هم در اون نداشتم الان متحمل حبس شدم» .
حسین گفت: «درس و
مشقم هم بد نبود. بعد از امتحان دانشگاه با این که توی یک رشته خوب، توی یکی از شهرهای
بزرگ شمال کشور قبول شدم. اما به دلیل نداشتن توانایی مالی خانواده از رفتن به دانشگاه
انصراف دادم و راهی خدمت سربازی شدم».
او ادامه داد: «بعد
از اتمام دوران خدمت هنوز مانند قبل عاشق خدمت در اماکن نظامی بودم. ازدواج زودهنگام
و عشق بیش از اندازه به همسرم نیز نتوانسته بود این علاقمندی دیرینه منو در جهت پیگیری
این امور کم و کوتاه کنه. البته همان سال دانشکده افسری هم امتحان دادم، قبول نشدم
اما باز از روی نرفتم».
حسین میگوید: «یکی
دو سالی همراه پدرم که کشاورز بود کار باغداری میکردم تا اینکه اسفند ماه سال 86 در
یکی از روزهای آخر سال به یک آگهی جذب نیرو برخوردم که در یکی از نشریات به چاپ رسیده
بود. در عین ناباوری تمامی شرایطی را که برای استخدام در ناجا در آن نشریه قید شده
بود را من یکجا داشتم».
نگاهش را به دستانش
میدوزد و ادامه میدهد: « پس از ارسال مدارک و انجام گزینشهای لازم به خدمت پلیس
راه در آمدم. مکان خدمتم را مشخص نمودند و مقرر شد خودم را به محل خدمت جدید که یک
روز فعالیت در آن آرزویم بود معرفی کنم. به همین دلیل سعی کردم درست مانند پلیس وظیفه
شناسی که در رویاهای کودکانهام داشتم سالها در این کسوت مقدس خدمت کنم تا اینکه آن
روز نحس فرارسید».
حسین در مورد حادثه
میگوید: « یادمه، درست 28 مهر سال 89 بود که در محور جیرفت و کهنوج به سمت بندرعباس
در حال گشتزنی بودیم. توسط یکی از واحدهای گشت به ما ابلاغ شد که یک پژو با سرعت
140 کیلومتر در ساعت به سمت شما در حال حرکت است، هر چه سریعتر این خودرو متوقف گردد».
با حرارت خاصی جزئیات
ماجرا را این طور بازگو میکند: «پس از نصب علائم هشداردهنده برروی جاده و اطراف آن
منتظر خودرو شدیم. دقایقی بعد خودوری گزارش شده توسط دوربین مشاهده شد که بلافاصله
من به سمت جاده حرکت کردم و با تابلوی ایستی که در دست داشتم دستور توقف خورد رو دادم
اما راننده بی اعتنا با سرعت از کنار ما عبور کرد و رفت».
خندهای زورکی تحویلمان
میدهد و ادامه میدهد: « بلافاصله نمیدانم چه شد با این واکنش راننده برگشتم از داخل
ماشین اسلحه را برداشته و به منظور توقف کامل خودروی فراری اسلحه را بر روی دوش خود
قرار دادم و بیاختیار به سمت خودرو شلیک کردم و در ادامه به واسطه اصابت یکی از همین
دو تیر شلیک شده راننده جان به جان آفرین تسلیم کرد».
حسین میگوید: «همان
روز بازداشت شدم. بعد از چند روز تحویل زندان جیرفت داده شدم و بعد از گذشت 3 ماه حبس
با تودیع وثیقه آزاد شدم تا دادگاهم مشخص شود که البته خیلی زود رای صادر شد و من به
دلیل قتل شبه عمدی به پرداخت دیه در حق اولیا دم و شکات پرونده محکوم شدم. البته طی
این سالها چندین بار پرونده مورد اعتراض ما قرار گرفت و در نهایت همین حکم قطعی از
سوی دیوان عالی کشور صادر گردید».
او در مورد میزان
دیه محکوم شده خود گفت: «کل دیه محکوم شده برای من 2 میلیارد و 220 میلیون ریال میباشد
که با تلاش مددکاران و نماینده ستاد دیه در زندان مرکزی کرمان مبلغ 720 میلیون ریال
از خانواده اولیاءدم گذشت رضایتمندانه اخذ شده و مبلغ 30 میلیون تومان هم توسط خانوادهام
آن هم با فروش منزل روستایی پدرم تامین شده است، اما همچنان بابت مابقی یک میلییارد
و 200 میلیون ریالی این دیه هنوز در حبس به سرمیبرم».
نفس عمیقی می کشد
و میگوید «بله آقا حس مسئولیت پذیری در حین انجام وظیفه و عدم مهارت در به کارگیری
اسلحه منجر به این حادثه تلخ شد. در حالی که من به شدت عاشق کارم بوده و هستم اما الان
که درون زندان هستم وضعیت مشخصی از شغل خودم در آینده ندارم».
انتهای پیام /