به گزارش روابط عمومی
ستاددیه کشور، وقتی از «مجتبی – ن» خواستم در مورد جزئیات ماجرا بگوید اشک در چشمانش
حلقه زد و بعد از سکوتی بلند گفت «ای آقا جوانیم تباه شده چهار سال دارم حبس میکشم».
پس از دقایقی که
آرامتر شد رشته سخن را به دست گرفت و از خودش گفت. از اینکه 28 سال سن دارد و با وجود
زندگی کارگری به فوتبال علاقمند است و به قول خودش تحلیلگری است که حق او را بسیاری از
کارشناسان تلویزیونی خوردهاند.
با آه عمیقی ما را
با خود به سالهای دوری میبرد. روزهایی که پدر خانواده به سختی برای امرار معاش خانه
به طور روزانه به فعلگی میپرداخت و اگر آن روز کارفرمایی دست او را میگرفت و به
کاری سخت و گاه غیرقابل باور میگماشت آن شب را چیزی برای خوردن داشتند و الا به مانند
شبهای زیادی که با پوست و گوشت خود آنها را لمس کرده با گرسنگی سر به بالش میگذاشتند.
با بی رغبتی هرچه
تمام صحبت میکرد اما گفت: « از بچهگی در کنار پدر و برادرانم کار میکردم مثل اونها
کارگری کردم تا بتوانم خرج خودم را دربیاورم. پس از اتمام خدمت سربازی و چند سال
کار کردن با هزار امید تصمیم به تشکیل خانواده و ازدواج گرفتم.»
دوباره صدایش قطع
شد و به فکری عمیق رفت و با صدایی آرامتر ادامه داد: «بالاخره بعد از طی مراحل اولیه
خواستگاری و تعین تاریخ روز عروسی با کمک همسرم شروع به برنامهریزی برای مقدمات عروسی
نمودم .»
با لبخندی تصنعی
خاطراتش را این طور بازگو کرد که «27 فروردین سال 89 عروسیام بود. شب قبل این واقعه
تلخ و شیرین با همسرم و برادرش در حال خرید و انجام مقدمات روز وصلت صورت نگرفتهمان
بودم. تا دیروقت در مرکز شهر مشغول خرید بودیم و بعد از اتمام کارها با خودرویی که
از دوستم امانت گرفته بودم به سمت روستای دهسراج از توابع شهرستان سیرجان که از مرکز شهر 35 کیلومتر بیشتر فاصله نداشت حرکت کردم تا کارهای باقیمانده را سر رو سامان دهیم.»
مجتبی که به شدت
عاشق تیم ملی دهه 60 است با یادی از پیشکسوت تیم ورزشی ملوان گفت: «سیروس قایقران هم
بنده خدا سرنوشتی شبیه آنچه داشت که واقعا میگم قبلتر به تلخی اون بارها فکر کرده
بودم اما باورم نمیشد در شب عروسی خودم آن هم بعد از طی چندین کیلومتر و در آستانه
رسیدن به خانه در اثر خواب آلودگی از جاده منحرف شدم و با واژگون شدن خودوری امانتی ، همسر
عزیزم و برادرش در این اتفاق ناخواسته و ناگهانی فوت کردند.»
مجتبی دست به سرش
میکشد و به پاهایش اشاره میکند «بدبختانه خودم فقط پاهام شکست و کاری از پیش نبردم.
ای کاش من هم در این حادثه همسفر عزیزان خودم میشدم ولی چه میشود کرد و چه میتوان
گفت که بعد از این واقعه که داغدارتر از خودم کسی را نمیبینم به عنوان قاتل شناخته
شدم و در حالی که عمدی در کار نبود با شکایت خانواده همسرم با دست و پایی گچگرفته
در 25 اردیبهشت سال 78 روانه حبس شدم .»
وی ادامه داد: «هرچند
بعد از گذشت چند روز با تودیع وثیقه آزاد شدم اما پس از رسیدگی و محکومیت مجدد
در تاریخ 22 اردیبهشت 92 بار دیگر راهی زندان شدم و از آن روز تا کنون در حبس به سر
میبرم .»
این مددجوی واجد
شرایط کمک در پاسخ به این سوال مددکار ستاددیه شعبه استان کرمان که چقدر خودت را در
این حادثه مقصر میدانی گفت: «هیچ سوء نیتی از ارتکاب این واقعه نداشتم. سختی و استرس
روزهای قبل از ازدواج باعث این واقعه بودند. قبول دارم که در اثر سهل انگاری من خانوادهای
داغدار شدهاند و جان دو نفر از عزیزان این خانه گرفته شده اما این درد را چطور باید
فریاد کنم که هر قدر آنها غصه دارند منم هم داغدارم. خدا میداند که چقدر در این حادثه
بیتقصیر و بی اختیار بودم.»
مجتبی که بابت دیه
2 میلیارد و 250 میلیون ریالی خود در زندان سیرجان استان کرمان محبوس است با همت مجموعه
ستاددیه شعبه این استان تا کنون موفق به اخذ گذشت تقریبا نیمی از بدهی خود شده است.
او میگوید «پدر
و مادرم با هزار امید فکر دیدن من در لباس دامادی را داشتند اما الان دمغ و پکر تنها
روزهایی از هفته را برای ملاقاتم به زندان میآیند. آنها هم مثل خودم امیدی هم به آزادی
من ندارند چرا که با وجود نصف شدن میزان محکومیت در پرداختن همین مبلغ باقیمانده هم
نه پدر و مادرم و نه حتی خانواده و بستگانم توانایی پرداخت این مبلغ از دیه را ندارند.
مجتبی خاطر نشان
کرد: «هر چه داشتیم هزینه درمان و خسارت ماشین دوستم شد. آقا سرتان را چرا درد بدهم
در یک کلام اینکه کل جوانیم تباه شد.»