English
به ستاد دیه خوش آمدید. / ثبت نام کنید / ورود

اخبار

جان‌هـــا فـدایِ مـردم نیکـونهـاد !

اینجا همه چیز زیباست؛ لوسترهای بلند کریستالی و گل آرایی زیبا، اما وسط این همه زیبایی‌، چشم‌های روشن و درشت یک زن، به این سو و آن ترکیب مقابل چشمانم را برهم می‌زند؛ انگار بانو هیچ چیز را نمی‌بیند.

خبرگزاری فارس: از کنار آبنمای زیبا و زیرطاق گل‌های حیاط رد می‌شوم. ابتدای ورودی سالن ظروف سفالی با نقطه کوبی‌های زیبا و کنارش انواع کیف‌های چرمی دست‌دوز توجهم را جلب می‌کند. خانم جوانی با لباس رسمی و مقنعه کنار میز ایستاده. وارد تالار می‌شوم. اینجا جشنی برای کمک به آزادی زندانیان برپاست.

گوشه سالن روی یکی از میزها هدایت می‌شوم. خانمی حدودا ۴۰ ساله با دختر کوچکش کنار مردی با چهره‌ای مهربان و موهایی به سپیدی پنبه نشسته و دختر بچه‌ای یکی دوساله از سرو کولش بالا می‌رود.

به اوکه معرفی می‌شوم شروع به صحبت می‌کند: بخدا شوهرم آدم خوبیه. به مرد موسفید اشاره می‌کند؛ ایشون هم باباشه. بخاطر همین خوبیه خودش و خانوادش، با اینکه قبلا ازدواج کرده بود و یه پسر ۵ ساله داشت، باهاش ازدواج کردم؛ اما حالا گرفتار شده. یکی جلبشو گرفت و انداختش زندان!

قبل از کرونا توی یک کارگاه تولید جعبه جواهرات کار می‌کرد که بخاطر کرونا تعطیل شد.‌ بعد رفت توی کار ضایعات و بعد از آن مشاور املاک. یک نفر با یک قرارداد جعاله از همسرم و پسرش شکایت کرده، درصورتی که شوهرم پولی از او نگرفته. پسرش هم سربازه و اصلا در جریان کار نبوده. همسرم وقت دادگاه جراحی داشت و بیمارستان بود. بدون حضورش اجرائیه صادر شد.حالا من موندم و یک بچه و ماهی ۵ تومن اجاره! لیسانس ریاضی دارم اما هر جا می‌گردم کار هم پیدا نمی‌کنم. موندم چه کنم!؟

 چشمان مشکی و کشیده، لب‌های برجسته و صورت معصوم و مثل قرص ماه ریحانه، دخترک ۸ ساله میز کناری نگاهم را به سمت خود می‌کشد، سوگند خواهر ۳-۴ ساله‌اش هم بی‌شباهت به او نیست.‌ با مادرشان همصحبت می شوم؛ می گوید: ریحانه که ۳-۴ سالش بود پدرش رفت و یک زن دوم صیغه کرد. من هم طلاق گرفتم؛ اما دوباره برگشت و نامادریم گفت که برگرد سر زندگیت. بخاطر دخترم برگشتم. سوگند را که باردار بودم شوهرم بخاطر مشکل مالی به زندان افتاد. هنوز سوگند را ندیده.

 بغض کهنه‌اش سر باز می‌‌کند و سیل اشک رها می‌شود به پهنای صورتش. ریحانه که تاحالا سرش گرم فیلمبرداری از آوازخوانی سیامک اشعریون بود، سر رسید و به زور خودش را در بغل مادر جا کرد.

خیرینِ پای کار

صدای صلوات خاصه امام رضا علیه‌السلام با همان نوای معروف، دل ها را وصل می‌کند به گنبد طلایی و چشم‌ها یکپارچه بارانیِ هوای حرم می‌شود. حمید کریمی را همه می‌شناسند؛ خیری که هر جای البرز گرفتاری، خانه به دوشی، زندانی‌ای پیدا شود با دوستانش سراسیمه می دود تا شاید گرهی از مشکل وا کند. دعوت می شود روی استیج.

 بی تکلف و باهمان لحن کوچه بازاری‌اش از معرفت خیرین، همه مشدیا و همه لوطیای کرج و فردیس می‌گوید. از رفیقی که در دبی زندگی می‌کند و روی حمیدخان را زمین نیانداخته و خواسته که در این جشن، نسیم مهرش برای آزادی زندانیان بوزد و بی‌نام ونشان، ۱۰۰ میلیون تومان هدیه کند. حمید خان یکی یکی اسم می‌برد از همه خیرینی که سال‌هاست با او همدستی می‌کنند در کارهای خیر. دعوتشان می‌کند به کمک برای آزادی زندانیان غیرعمد که از بد روزگار ، کنج زندان حسرت آزادی را می‌خورند و غصه نان شبِ زن و بچه‌شان. انصافا هم خوب جوابش را می دهند؛ ۲۰۰ میلیون. ۱۰۰ میلیون؛ ۵۰؛ ۵۰ .... همینطور پشت هم اعلام می‌کند.

هر پولی هزینه خیر نمی‌شود

 یکی از خیرین را پیدا می‌کنم؛ پیرمردی به نام آقای فاتحی. اولین کار خیرش سال‌ها پیش ساخت مدرسه در اسلام آباد کرج بوده. می‌گوید: اولین بار ۲۰ سال پیش حاجی فراهانی خدابیامرز مرا با خودش برد زندان برای کمک به آزادی زندانیان نیازمند و پابند شدم. از این کار لذت می‌برم. همه که مجرم نیستند، کسی که گرفتار زندان شده شاید یک اشتباهی کرده یا تصادفی، چیزی، بالاخره تو زندگی پیش میاد.‌ اما دخترم یه چیزی بگم!؟

لحنش تغییر می‌کند و قاطعانه می‌گوید: پولدار خیلی زیاده اما هر پولی نمی‌تونه تو این راه هزینه بشه. من وقتی میام اینجا می دونم هر چقدرم کمک کنم ۵۰ میلیون، ۱۰۰ میلیون، ۱۰۰ برابرش برمی گرده.

از وقتی این کارو می کنم زندگیم یه جور دیگه شده که خودم فکرشو هم نمی‌کردم. خدا همه چیز به من داده. سلامتی، پسر و دختر خوب.‌ اگه خدا می‌خواست قسمت کنه بیشتر از این هم به من نمی رسید. برای همین همیشه وقت نماز، دو رکعت هم نماز شُکر میخونم.

رسمِ پدری

در این مراسم‌‌ اغلب فراهانی بیشترین مبلغ را کمک می کند اما هیچ وقت ندیدمش. فراهانیِ پدر را  از سال‌های دور میشناختم. پیرِ موسفید شهرک صنعتی سیمین دشت و به گفته برخی‌ها بنیانگذار این شهرک که چند سالی است  عطای این دنیا را به لقایش بخشیده و به دعوت حق لبیک گفته. بعد از پدر هرسال پسرش در این جشن‌ها شرکت می کند. به کمک یکی از دوستان پیدایش می‌کنم آخرِ آخر ِ سالن نشسته. بهانه می‌آورد و از مصاحبه دَر می‌رود. اما پایان مراسم گیرش می‌اندازم. مودب و سر به زیر تسلیم می‌شود.

فراهانی: این رسم را  از پدر آموختم وقتی از بچگی همراهش به مراسم‌ها می‌رفتم؛ یادش بخیر. همیشه به من می‌گفت: «اَرحم و تَرحم؛  کمک کن تا خدا به تو کمک کند». قلبا  اعتقاد دارم که‌همین انرژی‌هایی که برای مردم می‌فرستیم به خودمان برمی‌گردد و معتقدم هر جا که کمک می‌کنم به خودم کمک می‌شود.

برکت گلریزان قرآنی

دو خانم که ظاهرشان به مذهبی‌ها نمی‌خورد هم مبلغ کمکشان را کارت می‌کشند. یکی از خانم‌ها مادرش از سال‌‌ها پیش خیریه داشته و به آزادی زندانیان و بیماران پروانه‌ای کمک می‌کرده، می‌گوید: ۶ ماهیست مادرم فوت کرده و من اولین بار است در چنین مراسمی شرکت می‌کنم.

 تا ببینم می‌توانم راه مادر را ادامه بدهم یا نه !

خانم همراهش می‌گوید: ما یک گروه گلریزان قرآنی داریم. اعضای گروه قرآن را ختم می کنند و پولی که جمع می‌شود را در امور مختلف از جمله کمک به آزادی زندانیان غیربزهکار هزینه می‌کنیم. البته کمک ما در مقابل اصناف و کارخانه‌داران بسیار ناچیز بود و ۷ میلیون تومان کمک کردیم. اما مطمئنم خیلی برکت دارد چون می دانم افرادی در این کار خیر شرکت کردند که از حداقل‌های خود گذشتند.

برای کمک حتما نباید پولدار بود. در خیریه خودمان خانمی را می شناسم که در خانه‌ها کار می کند اما ماهی ۵۰ هزار تومان به خیریه ما کمک می‌کند.

 ای که دستت می رسد کاری بکن !

کارِخیر سن و سال نمی‌شناسد جوان و پیر هم ندارد. همیشه‌ هم که برای کمک نباید پول داد.

 دو مهندس جوان و خوش چهره، حُسن‌آذر و نوروزی مدیر عامل و رئیس هیات مدیره شرکت تولید قطعات خودرو ریز موج عصر ارتباط هم جزو خیرین هستند. کار فرمایانی که در شرکت‌شان زندانیان عائله‌مند را به کار گرفته‌اند و مثل بقیه کارگرها به آنها حقوق و مزایا می‌دهند. می‌پرسم؛ از به‌کارگیری این افراد نترسیدید؟ چطور این فکر به ذهنتان رسید؟

حسن آذر می‌گوید: به هیچ عنوان نترسیدیم. چون هر انسانی ممکن است دچار خطا و اشتباه شود و یا دست اتفاق گرفتارش کند.

سطر پایانی آیین مهرورزی

همه کمک‌ها که جمع شد، دادستان عمومی و انقلاب فردیس رقمش را اعلام کرد؛  یک میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان. و خبر بهتر اینکه به گفته دادستان، با این مبلغ ۳۵ تا ۴۰ زندانی جرائم غیرعمد آزاد می‌شوند.

آن خانم کوچک که کنار میز صنایع دستی ایستاده بود، یکی از مددجویان زندان فردیس بود که همه محصولاتش را یکی از خیریان خرید.

سر تعظیم فرود می‌آورم  در مقابل این همه انسان دوستی. به مهرسانای دوساله و مادرش و به چشم‌های زیبای ریحانه که شاید پدرش در بین آزاد شده‌های چند روز دیگر باشد، فکر می‌کنم. حافظ! نهادِ نیک تو کامت برآورد   جان‌ها فدایِ مردم نیکونهاد باد

پایان پیام/

۸ خرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۳۸
تعداد کلیک: ۵۲۷

نظرات بینندگان

میانگین امتیاز کاربران: 0.0  (0 رای)

امتیاز:
نام فرستنده: *
پست الکترونیک:
نظر: *
 
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500  


کلیه حقوق این وب سایت متعلق به ستاد دیه می باشد.