English
به ستاد دیه خوش آمدید. / ثبت نام کنید / ورود

اخبار

دو دو تایی که هزار تا می‌شود/ دریادلان بسم الله ...

اینجا زندان است، بند جرائم غیرعمد، جایی که امیدها به شماره افتاده و زندگی رنگ و روی خاکستری گرفته؛ جایی که هر دقیقه هزار ساعت است و هر ماه هزار سال.

خبرگزاری فارس - سولماز عنایتی: اینجا رخت زمانه بی‌رنگ است و خورشید و مهتاب بی‌تاب، تلالو روز بی‌ثمر و سکوت شب تهی‌تر از تهی؛ نه گردی زمین پیداست و نه دور دوار ماه. نه همهمه‌ای است و نه هیاهوی زندگی. اینجا زندان است، بند جرائم غیرعمد، جایی که امیدها به شماره افتاده و زندگی رنگ و روی خاکستری گرفته. جایی که قرض و قوله و بدهکاری همدم شب و روز شده و مجال نفس کشیدن نمی‌دهد. جایی که هر دقیقه هزارساعت است و هر ماه هزارسال، انگاری تلخ می‌چرخد چرخ زمان و نمی‌گردد چرخ زمین. وعده دیدار هم که دیگر هیچ مادام پس و پیش به تاخیر می‌نشیند و میسر نمی‌شود. هر چه بگویم کم گفتم، از غروب کسالت بارش، از سایه غباری که بر بال پرواز افتاده و از رنج یک دم قفس؛ اینجا زندان است و فکر و ذکر آزادی زودتر از موعدش محالی است خنده‌دار مگر با نیم‌نگاه من و تو.

اپیزود اول: میدان‌داری دل‌های بزرگ

یک عده‌ آدم خواندنی و اهل صفا با همفکری و فراخوان دور هم جمع شدند و نانوشته قرار و مداری گذاشتند، از آن قرارها که پای دل وسط است ولاغیر. آدم خواندنی شدند و نماد خوبی خدا، نه اینکه فکر کنید جزو اغنیا هستند و از مال دنیا بی‌نیاز، نه! فقط دل بزرگ کردند و خلصت خوب خدایی را درک. قضیه از این قرار است که بی‌قاعده و قانون فقط دلی ۲۷۰ نفر از کارکنان اداره‌ای در همدان خودجوش پای یک قرارداد نانوشته را امضا کردند و ماهانه مبلغی به رسم محبت و نوع‌دوستی در قلکی می‌ریزند. عدد و رقم واریزی صدهزار تومان است و مابین هزینه‌های روزمرگی این روزها گم؛ اما کرور کرور تومان می‌ارزد با زبان ساده‌تر دو دوتایی که واریز می‌کنند هزار تا می‌شود. حالا نتیجه این هزار تا و مجموع همدلی ۲۷۰ نفره، نشاندن گل لبخند بر لبان پدر دختری است یا شاید هم فشردن دستان گرم مادر و بوییدن هرم نفس‌هایش. و هزار لبخند دیگر از جنس حفظ آبرو و دیدار با خورشید و جرعه جرعه زندگی سَر کشیدن که با همت همگانی و دسته‌جمعی کارمندان یک بانک بر لبان ۳۳ نفر به علاوه خانواده‌یشان نشسته و آزادی را به ارمغان آورده است. حساب و کتابش چرتکه نمی‌خواهد، از پس همین انگشتان دست هم برمی‌آید کافی است نیم‌نگاهی به اطراف بیاندازی و دلت را صفا دهی و پایش بایستی. با این اوصاف درست مثل کارکنان یک اداره نوع‌دوست می‌شوی و ماهانه مبلغی را برای آزادی زندانیان جرائم غیرعمد کنار می‌گذاری. عدد و رقمی که قطره قطره جمع می‌شود و ناگاه به ۶۰۰ میلیون تومان می‌رسد و دریایی از محبت به جوشش درمی‌آید بعد خوبی‌ها دست به دست می‌چرخند و سینه به سینه به من و تو و فرزندانمان می‌رسند.

اپیزود دوم: چرا پنهانی؟

خانم دکتر است و اصالتا همدانی، حالا بر حسب شرایط کاری و جبر زمانه سر از تهران درآورده و کسب و کارش سکه شده، راستش با تخصص و مدرک طبابت و کدام دانشگاه و کدام درجه‌اش کاری نداریم اما میان دغدغه‌های ریز و درشت امروزی جرقه‌ای از نور در دلش جوانه زده است. از همه مهم‌تر پای جوانه دلش ایستاده یعنی قامت کمک بسته به اهالی زادگاهش، آمد و شد کرده و گفت و شنود، دست آخر هم ۴۹۰ میلیون تومان از جان و دل صرف آزادی زندانیان جرائم غیرعمد کرده است. زندانیان با آبرویی که بیخ دیوار را روز به روز چوب خط می‌زنند و رسم زندان به جا می‌آورند، همان‌هایی که با چک برگشتی و ورشکستگی آنی و مهریه به اجرا درآمده کارشان به سلول و میله و کورسوی امید رسیده است. خانم دکتر بی سر و صدا و بوق و کرنا، بی‌نام و نشانِ آزادشدگان، خوبی در دجله انداخته و رفته، به قطع و یقین صدچندان در بیابان باز پس می‌گیرد اما روش و منشش توفیر داشت، روشی که بناست نه نامی در میان باشد و نه نشانی. کاش رضا می‌داد تا پای حرف دلش می‌نشستیم و از کم و کیف جرقه خوبی به سبک و سیاق پنهانی می‌پرسیدیم، از اینکه این همه کار خیر، زندانیان جرائم غیرعمد چرا؟ از اینکه این همه مبلغ حکمت ۴۹۰ میلیون تومان چیست؟ و هزار حباب نترکیده دیگر ذهنمان را.

اپیزود سوم: یک وعده کار خیر

بازاری است و آشنا به قوانین بی‌رحم بازار که با کسی سر شوخی ندارد، تا سر بجنبانی مال و منالت می‌رود و مهمان راهروهای تنگ و تُرش و تاریک می‌شوی. کنجی کنار دل‌مشغولی‌های روزانه‌اش فکر و ذکرش یاری رساندن به همان گرفتاران در بند بود تا دست روزگار مادر را می‌گیرد و وصیت‌نامه‌ای به جا می‌ماند، در وصیت‌نامه پولی جدا شده تا صرف آن دنیای مادر شود. حالا جرقه کمک به آزادی زندانیان جرائم غیرعمد سال به سال خیرات مادر می‌شود؛ زندانیانی که نه از روی خباثت و شرارت بلکه از روی ناچاری و بد روزگار کارشان به حبس افتاده را به مناسبت سالگرد فوت او آزاد می‌کند. عدد و رقمش آنچنانی نیست سالی ۸۰، ۹۰ میلیون تومانی کنار می‌گذارد اما حتی هزار تومانش هم می‌ارزد، اصلا کاری است کارستان و نو. به جای تاج گل و تالار و دیگر هزینه‌ها آزادی می‌خرد. پیش‌ترها برای متوفیان پس و پیش مراسم می‌گرفتند، سوم و هفتم جدا و چهلم و مسجد و سال جدا، تالارهای آنچنانی و شام و ناهار هم بی‌برو برگرد سر جایش بود. پذیرایی و حلوا و تاج گل‌های بزرگ و کوچک هم داستانی سوا داشت و هزار و یک رقم هزینه. اما چندصباحی است رسم چرخیده و آداب گذشته پوست انداخته، حالا کم و بیش دور هزینه‌های اضافی را می‌گیرند و بعد از برگزاری مجلسی آبرومند، مبلغی را صرف امور خیریه می‌کنند و فاتحه‌ای خیرخواهانه نثار متوفی. یکی از کارهای خیر می‌شود آزادی زندانیان جرائم غیرعمد که به گمانم جانانه می‌چسبد و رحمت واسعه‌ای شامل حال اموات می‌کند، بالاخره قرار است پولی هزینه شوق خنده شود در این وعده.

اپیزود چهارم: او که پیش‍ه‌اش مادری است

نه کاسب است و نه دکتر، کسب و کارش محبت است و مهربانی. اهالی خانه مهرانگیز صدایش می‌کنند، نه اینکه اسم شناسنامه‌ایش مهرانگیز باشد نه! از بابت اینکه مهر و محبت از کوره دلش بی‌حد و حصر فوران می‌کند مهرانگیز نام گرفته است. در اصل پیشه‌اش مادری است، مادری که افزون بر فرزندانش قلبش برای جوانان دیگر هم می‌تپد، جوانان دردمندی که قرض دارند و گرفتارند. جوانانی که در حصار زندان محبوس شدند و امیدشان به شماره افتاده است. با چرا و چطورش کاری ندارد فقط قرار گذاشته یا نذر کرده به مدد النگوهای طلایش روزگار جوانی بخرد، شوق زندگی و غرور مردانه بعد با اشک‌های خانه کرده کنج بادامی چشمش مهر مادرانه را روانه دل‌هایشان کند. النگوهایی که روزی به عنوان هدیه و روز مادری به دست کرده امروز بانی خیر شده، بانی سر کیف آمدن عده‌ای جوان که بناست همین مهر مادرانه خط و مشی حیات‌شان را از نو بسازد. نَنه مهرانگیز که حالا سن و سالش به کهنسالی رسیده شرط آزادی زندانیان غیرعمد را جوانی خوانده و بس، کاری هم با وزن النگوهای چندین و چند ساله‌اش ندارد. باقی کار را سپرده به ستاد دیه و با تکرار تاکید کرده فقط جوان باشند. کار که به وزن و وزن‌کشی طلاها رسید، النگوهای نَنه مهرانگیز ۶۰ گرمی شد به عبارتی با حساب کمک‌های ستاد دیه و این النگوها سه جوان زیر ۳۰ سال آزاد شدند و دلشان را به مهر نَنه مهرانگیز گره زدند.

شرط ورود، دل دریایی

آنچه خواندید برش کوتاهی از کمک‌های خیرخواهانه و مردمی بود که برای آزادسازی زندانیان جرائم غیرعمد صورت گرفته، کمک‌هایی که به مدد دل‌های به وسعت دریا جمع می‌شوند و کم و زیادش، زیاد به حساب می‌آید. دکتر و معلم و کارگر و خانه‌دار هم ندارد، شرط ورود همان دل دریایی است که با اندک یاری به ساحل آرامش می‌رسد و قفس می‌شکند و طنین‌انداز آزادی می‌شود. حالا اگر با خواندن این مقال دلتان لرزید و خواستید مبلغی هر چند محدود اما ارزنده کمک کنید و به ساحل آرامش برسید شماره حساب‌های سیبای بانک ملی ۰۱۰۶۳۲۹۵۵۵۰۰۱ و حساب جام بانک ملت ۲۰۳۰۳۰۳۰۳۷ و شماره کارت ۶۰۳۷۹۹۱۱۹۹۵۳۰۷۱۲ و ۶۱۰۴۳۳۷۷۷۰۱۱۵۱۸۴ را از بَر کنید.

نتیجه لرزیدن دل و خریدن آبرو در سال پیش آزادی ۳۱۱ زندانی گرفتار و غیرعمد بوده که مبلغی حول و حوش ۷۶ میلیارد و ۸۹ میلیون تومان بدهی داشتند. این یعنی ۳۱۱ حیات از نو ساخته شده و خانواده از نو رونق گرفته، این یعنی دیدن و شنیدن و حتی دریافتن گرفتاران.

انتهای پیام /

۲۶ فروردین ۱۴۰۲ ۱۰:۱۰
تعداد کلیک: ۵۵۶

نظرات بینندگان

میانگین امتیاز کاربران: 0.0  (0 رای)

امتیاز:
نام فرستنده: *
پست الکترونیک:
نظر: *
 
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500  


کلیه حقوق این وب سایت متعلق به ستاد دیه می باشد.