خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایــرنا)
- لیلا اسماعیلنژاد: مهریه نشانگر مهر و محبت
مرد نسبت به زن است و دراین پیوند عاطفی یک نقش فرعی دارد. مهم در این میان برقراری
یک پیوند عمیق بین دو انسان است که متاسفانه در سال های اخیر این موضوع بلای جان برخی
مردها شده است؛ همان جوانانی که با استناد به ضرب المثل «کی مهریه داده کی مهریه گرفته»
، مهریه سنگین را متقبل می شوند و پای سفره عقد می نشینند درحالیکه شاید توان پرداخت
10 تا از این سکه ها را هم نداشته باشند. متاسفانه طبق آخرین اطلاعات ارایه شده از ستاد دیه استانها
2450 مرد مسلمان ایرانی بابت ناتوانی در پرداخت مهریه در حبس به سرمیبرند و این تنها
تعداد افرادی است که کارشان به دادخواست مهریه و زندان کشیده شده است؛ درغیر اینصورت
وضعیت دادگاه و موضوع طلاقکشی تلختر از این آمار جزیی است. سیداسدالله جولایی مدیرعامل ستاد مردمی دیه و از فعالان
کهنه کار در حوزه آزادی زندانیان جرایم غیرعمد و غیرکلاهبردار همیشه جوانان را به پذیرش
مهریه کم دعوت می کند و حتی گاهی اعلام کرده در برخی روستاها در استان های دوردست هم
متاسفانه جوانانی در گوشه زندان ها هستند که مهریه سنگین را پذیرفتند اما ذره ای سرمایه
برای پرداخت آن نداشته اند. بر اساس این توصیه قرآنی که میفرماید «یَا أَیُّهَا
الَّذِین آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاتَفْعَلُونَ» به سراغ او رفتیم تا از
موضوعاتی که بیتوجهی به آنها خیل مددجویان ستاددیه را تشکیل داده سوال کنیم و رنگ
و ریشه آنها را در زندگی شخصی او جویا شویم. متن پیش رو مشروح این گپ و گفت صمیمی با سید
اسدالله جولایی است؛
چه سالی ازدواج کرده اید و میزان مهریه ای که برای همسرتان تعیین
شد چقدر بوده است؟
هفدهم ربیعالاول سال 43 ازدواج کردم و مهریه همسرم 12 هزار تومان بود.
خوشبختانه توفیق شد و این تعهد هم همان سالهای ابتدایی وصل ما به ایشان پرداخت شد.
آیا در آن زمان چیزی به نام ماه عسل هم داشتید؟
بله ؛ به همراه پدر مادر مرحوم خودم و همچنین والدین مرحوم همسرم در سال
1353 برای انجام حج تمتع به مکه مکرمه و مدینه منوره مشرف شدیم .
با وجود اینکه مهریه همسر خودتان هم پرداخت کردهاید باز نسبت
به ایشان دینی در خود احساس می کنید؟
این نظر شخصی بنده است که انسان هر اندازه که به قدردانی و تشکر از همسرش
بپردازد و در تلاش برای قدردانی از زحمات خالصانه او باشد باز هم برای همیشه مدیون
همسرش هست. دقت بفرمایید عرض کردم مدیون و نه ممنون. ممنون که هر کس نباشد بدون شک
غافل است.
شما در بیشتر مصاحبههای خودتان در مرد مهریه انتقاد میکنید از این ضرب
المثل قدیمی که «مهریه را کی داده و کی گرفته». اگر چه خود شما آن را پرداخت هم کردهاید
ممکن است بفرمایید آیا ریشه اختلافات واقعا از همین نوع نگاه نشات میگیرد؟
شیوه زندگی مردم امروز حتی بزرگسالان ما که عاطفه و محبتهای بدون رنگ و
ریا را بدون چشمداشتهای مالی و منافع شخصی تجربه کردهاند نسبت به دهههای پیش تفاوت
بسیاری داشته است. پیشتر مگر دختر به کسی میدادند؛ تحقیق میشد. دیانت و جُربزه مرد
مورد حساب قرار میگرفت. کسی که حلال حرام نمیدانست، کسی که وفاداری بلد نبود، کسی
که اعتماد صد درصدی به همسرش نداشت، کسی که خانواده همسرش را خانواده حقیقی خودش قلمداد
نمیکرد، کسی که توکل به خدا نمیفهمید هر گز و هرگز دختر نجیب و خانوادهداری قسمتش
نمیشد. مثل امروز نبود که مرد گرم کار خودش باشد و زن سرگرم مرتفع کردن کهکشان کمبودهای
شخصی و خانوادگی خودش. در زمان ما نه فقط آقای خواستگار بلکه خانواده و هم کیشان آنها
هم با دقت مورد سنجش قرار میگرفتند. البته در مقابل، زنگ هر خانهای هم بی خودی برای
امر خواستگاری به صدا در نمیآمد. با تدبیرو البته به دور از تشریفات لااقل این امور
مهم محقق میشد. اگر چه این روزها این ضرب المثل غیرقابل استفاده در بین برخی خانوادههای
ایرانی نقل میشود که «مهریه را کی داده کی گرفته» اما جالب است بدانید حتی در شب خواستگاری
و پای سفره عقد ضربالمثلهای ما این بود که «زن با لباس سفید میآید با کفن سفید هم
از خانه بخت میرود». کجا بود نسبت 3 طلاق به پنج طلاق ایراد شده و نشده این روزگار
قمر در عقرب ما. کجا بود طلاق عاطفی. بگذارید من با صراحت صحبت کنم بله مشکلات هم بود
شاید بیشتر از الان، اما «دیگه نمیتوانم کنارش باشم و دیگه نمیتوانیم کنار هم باشیم»
و یا اینکه «این طبع من هست که تمایل دارم کنار آن دیگری باشم و کنار بودن برای این
خانوم یا آقا رو دیگر تاب ندارم» را نداشتیم و اینها همگی از فرهنگ و سبک زندگی خاصی
دارد که هرگز در دایره اخلاق اسلامی و حوزه کشوری با هفت هزار سال سابقه تمدنی قرار
نگرفته و تعریفی برای آن ارایه نمیتوان داد.
در روزهایی که با همسرتان زیر یک سقف قرار گرفتید، شغلتان چه
بود؟
به عنوان معلم در دبیرستان ابنسینا (واقع در شهرری) تدریس می کردم و از
سال 41 به بعد به تدریس در هنرستانهای تهران از جمله هنرستان حرفهای سعد دربند،
هنرستان شماره 6 تربیت معلم (واقع در میدان محسنی سابق) پرداختم. بسیار خرسندم این
تلاشها برکات بسیاری هم برای من داشته است.
برکات مادی منظورتان است؟
برکت را در مفهوم کلی نمیشود بین موضوعات سماوی و ارضی تفکیک کرد. وقتی
از جانب خالق متعال خیر لایزالی به مخلوق اعطا میشود این برکت در همه وجوه زندگی انسان
نمود و بروز پیدا میکند. اصفهان که بودیم پدر بزرگوارم به دلیل تقیدی که در آموزش
قرآن به فرزندانشان داشتند به لطف خدا توفیق داشتم از 4 سالگی قرآن را بخوانم و به
اندازه خودم فهم کنم. به واسطه قرآن در ایامی هم که در تهران حضور داشتم به واسطه آقای
عسگری آزاد که آن زمان با هنرستان یاد شده همکاری داشتند، به جلسهای دعوت شدم که برخی
از دبیران و مربیان هنرستان حضور داشتند. آنجا با استاد پیراینده که رییس یکی از هنرستانهای
تهران و همچنین مفسر و معلم قرآن بودند آشنا شدم و در ادامه این ارتباط شاگردی و استادی
منتهی به یک امر مبارک شد.
چه امر مبارکی؟
در سال 1343 اتاق کوچکی در خیابان هفده شهریور (شهباز سابق) اجاره کرده
بودم. به یاد دارم اسفند سال 42 بود که با رسیدن ایام تعطیلات نوروزی قصد عزیمت به
وطنم اصفهان را داشتم که آقای عسگریآزاد مهمان خانه کوچک بنده شد تا پیغامی را بعد
از حصول اطمینان من نسبت به ازدواج با بنده مطرح کند. خاطرم هست این دوست گرامی از
بنده پرسید متوجه نشدم بالاخره قصد ازدواج داری یا نه؟ پیشتر صحبت بنده مبنی بر این
بود که در تهران غیرممکن میدانم بشود همسری انتخاب کرد که از لحاظ دینی و اعتقادی
همسو و شبیه به خانوادهام باشد. ایشان بعد از مقدماتی فرمودند اگر مشکل تو این است
میتوانم بگویم مورد نظر شما هست. حضرت آقای پیراینده به بنده ماموریت فرمودند اگر
تصمیم به ازدواج دارید پیشنهاد دامادی ایشان را به شما ابلاغ کنم. ایشان استاد اخلاق
و معلم راهرفته قرآن و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه برای بنده بودند این فرمایش بسیار
ارزشمند و صد البته عجیب بود.
چه کردید ؟
سوار اتوبوس شدم و وقتی به زادگاهم رسیدم بلافاصله به دکان حلبیسازی پدر
گرامی رفتم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم. فراموش نمیکنم که ایشان از آن مکان
خارج شدند، به پیادهرو تشریف آوردند و رو به قبله بعد از ذکر دعایی زیر لب برگشتند
به سمت بنده و فرمودند «انشاالله مبارک است».
به همین سادگی ؟
به همین سادگی. با همین درجه از اخلاص و صمیمیت. جهانبینی خانوادهها و
قلبهای آنها به برکت قرآن بهم نزدیک بود. وقتی که اصفهان حضور داشتم در طول هفته
شاید ده بار در جلسات درس قرآن حاضر میشدم و از محضر اساتید باسواد و با اخلاص بهره
میجستم. تعریف از آموختههایی که در پای این مکتب قرآنی آموخته بودم و همچنین در
تهران تعریف از شخصیت معنوی استاد فقید بسیاری از نگرانیها و دغدغهها را برای خانواده
بنده مرتفع کرده بود. به دعای پدر حلال خور روزی الهی شامل حالمان شد و فرزند استاد
عزیزم همسر بنده شد. از دعای پدر و مادر نباید غافل بود. هنوز هم آن دو قوطی کنار دخل
پدر در دکان حلبیسازی در مقابل چشمانم قرار دارد؛ دو ظرفی که یکی سهم سادات و دیگری
سهم امام بود و ابوی مرحوم روزانه سهمین مبارکین خود را در آن میگذاشت.
روز عقد چطور بود؟
صبح آن روز به همراه آقای جواهریان که از تجار و کسبه بازار تهران بودند
محضر شهید حاج صادق امانی از اعضای تشکیلات بنیادگرای موتلفه اسلامی و عالم عامل زمانه
رسیدیم. در حالی که ما مهمان سفره ایشان شده و مشغول صرف گوشت و آبگوشت بودیم ایشان
غزلی 12 بیتی به بهانه این وصلت فیالبداهه سرودند. شب عروسی را هم به یاد دارم آذرماه
سال 53 بود که از جانب خانواده همسرم آقای پیراینده تنها 18 مهمان دعوت کرده بودند
و با یه پلوکباب مراسم برگزار شد و ما به وصلت هم درآمدیم.
حاصل این ازدواج چند فرزند است ؟
به لطف خدا یک دختر و یک پسر.
خودتان به آنچه به مردم راجع به تقبل مهریه کم توصیه می کنید
چقدر اعتقاد داشته و مهریه دختر شما چقدر بود؟
اختیار دارید. هنگامی که توافقناههای که انشاء کرده بودم را برای ایراد
عقد دخترم تحریر میکردند، وقتی از ایشان سوال شد؛ ایشان فرمودند یک جلد کلامالله
مجید برای من کافی است. تاکیدشان هم این بود که «سکه و پول و خانه سرنوشتساز نیست»
و دقیقا هم به عنوان کسی که 28 سال در ستاد دیه در قبال پروندههای مهریه شاهد هستم
واقعا مهریه تضمین کننده خوشبختی نیست. مهریههای پرداخت نشدنی نه اینکه خوشبختی نمیآورند
بلکه ممکن است منشاء بسیاری از مشکلات هم باشند. دخترم و همسرش دخترخاله پسرخاله هستند.
هنگام نوشتن عقدنامه وقتی موضع ما مبنی بر تعیین تنها یک جلد قرآن کریم اعلام شد و
پدربزرگ و عیال و شخص بنده هم آن را تایید و تحسین کردیم آقای طهرانی پدر آقای داماد
خودشان چیزی نوشتند و بیان فرمودند با میل و افتخار به برکت نام امیرالمومنین علی علیهالسلام
مهریه را 110 سکه تحریر کردم. این یک قانون الهی است که قناعت برکت و فزونی نعمت به
دنبال دارد. خوب است به وعهدههای الهی کمی باور داشته باشیم.
از پسر خودتان بگویید.
در مورد پسرم باید بگویم ما فقط یک جا خواستگاری رفتیم. خانوادهها تحقیق
لازم برای این امر مبارک را پیشتر انجام داده بودند و لذا بابت مهریه هرگز صحبتی نشد.
خانواده عروس تعیین تعداد مهریه را به بنده و مادر آقاداماد محول کرده بودند که فرزندم
خودشان خواست براساس استطاعتی که به جهت حرفه مهندسی در رشته عمران داشته 110 سکه معین
شود. 4 فرزند برادران شهیدم که بنده وصی آنها هستم نیز هر کدام مهریههای 14 سکهای
است و خطبه عقد همگی را مقام معظم رهبری قرائت فرمودهاند. همگی هم به لطف خدا خوشبخت،
فرهنگی و تحصیل کرده هستند.
پیش از انقلاب به کار تولید و تجارت اشتغال داشتید و احیانا
الان هم شاید مشغول به این حرفه هستید. به عنوان مدیر عامل ستاد دیه کشور که همواره
به زندانی شدن محکومان مالی انتقاد داشتهاید صادقانه پاسخ دهید آیا شده چک شما برگشت
بخورد؟ اصلا دسته چک دارید؟
بله دسته چک دارم اما میشود گفت از ابتدای انقلاب آن را در خانه حبس کردهام.
فکر کنم 50 سال است که دسته چک دارم اما حتی یک چک برگشتی نداشتم و ندارم. پیش از انقلاب
بنا به فعالیتهای صنعتی و تجاری معاملات سنگین زیادی هم داشتم اما به دلیل حرمت تعهد
بدون پشتوانه هرگز سمت صدور برگهای تجاری نرفتم که در حسابم به آن میزان اعتبار نداشتم.
آن طور که ما آموختیم بانک محلی است که افراد پولهای خود را برای مصون ماندن از خطرات
احتمالی در آن نگهداری میکنند؛ لزوما تسهیلات آن هم باید بر مبنای همین اندوخته هم
ارایه و هم استفاده شود. سال 78 زمانی که آقای بختیاری در کسوت رییس سازمان زندانها
حضور داشتند به زندانی رفتیم تا از نزدیک وضعیت زندانیان جرایم غیرعمد آن ندامتگاه
را بررسی نمایم. در بازخوانی پرونده مددجویان در اتاق مددکاری مورد عجیبی دیدم. مردی
با صدور 500 برگه چک روانه زندان شده بود. اول فکر کردم 50 برگه هست و به اشتباه صفر
دیگری مقابل این رقم نوشته شده اما در ادامه با تایید و تصدیق دوستان زندانبان خواستم
این فرد را برای ملاقات حضوری بیاورند. درخواست هم کردم برای دیدار با یک چنین فردی
مرحمت شود و دو مامور هم کنار ما باشند تا نکند در حین صحبت آسیبی به ما بزند. بعد
از دقایقی انتظار در اتاق رییس زندان دیدم جوان جلوی ما سبز شد. گفتم شاید این از نیروهای
خدماتی است که به طور معمول از جمع زندانیان انتخاب میشود. اما صمٌبکم نشستن او در
مقابلم و معرفی وی از جانب رییس آن زندان، تصورات ما رنگ واقعیت به خود گرفت. باورم
نمیشد صاحب آن پرونده قطور این مرد واررفته باشد. برای همین برای حصول اطمینان گفتم
تو پانصد تا چک بدون اعتبار کشیدی و دست مردم دادی؟ با صدای بلند و اعتماد به نفس مثال
زدنی گفت «بله آقا!». گفتم چرا؟ با جسارت گفت «همه میکشیدند و منم کشیدم». بنده هم
بلافاصله گفتم ملاقات من تمام شد «برو زندان، حبست را بکش
».
انتهای پیام /