لیلا
اسماعیلنژاد – خبرگزاری ایرنـا : نوسان بازار، شکسته شدن کمر مرد یک خانواده از سود غیرمتعارف برخی از وامها، وفاداری یک زن به همسر و زندگی، مرد شدن یک نوجوان در سن غرور و درک کردن
همه مشکلات پدر، اینها برداشتهایی از زندگی تاجری است که نمای آخر آن امروز شاید
در این هوای سرد زمستانی، با نیک اندیشی ما کامل میشود.
68 ماه یعنی پنج
سال و نیم است که در زندان به سر میبرد آنهم به دلیل کسادی بازار؛ همه آرزوهای خود
را بر باد رفته میبیند؛ به همسر خود میاندیشد که در این پنج سال نه تنها لب به شکوه
باز نکرده، بلکه چون کوه ایستاده و با کار کردن خرج خانواده را به دوش ظریف خود میکشد.
نوجوان 14 سالهاش
هم پدر را تنها نگذاشته و همه این موارد او را شرمنده خانوادهاش کرده و هر گاه اسم
آنان را بر زبان میآورد، سفیدی چشمانش به دلیل نشستن آب ر قیقتر میشود.
به دنبال سلسله گزارش
خبرنگار قضایی ایرنا، از زندانیان جرایم غیرعمد
غیرکلاهبردار که با همکاری و هماهنگی ستاد دیه کشور انجام میشود، این بار داستان زندگی
مردی بازگو میشود که به علت نوسان بازار و پر نشدن جای چک ها، مجبور به گرفتن وامی غیرمتعارف شد و با تلنبار شدن سود این پول ها بیش از پنج سال است که در اوین تحمل حبس
می کند.
هوای سرد زمستان
وقتی مسیرت سمت درکه، اوین و یا بهتر بگویم زندان اوین باشد، زمختی فصل سرد را بهتر
احساس می کنی و وقتی وارد زندان می شوی این سرما در گوشت واستخوانت وارد می شود و به
این می اندیشی آیا این احساس سرد از فصل سرما است یا از محیطی که سلولهای مرطوبش با
سرمای سخت زمستان عجین شده است.
در سالن ملاقات به
انتظار مینشینی تا فرد مورد نظر برای گفت وگو حاضر شود و در همین حال مرد میانسالی
میبینی که برایت آشنا به نظر میرسد. کمی که فکر میکنی متوجه میشوی او همان کسی
است که هنگام مصاحبه با نفر قبلی با نگاه گرم خود سینی چای را مقابلت گذاشته تا کمتر
سرما را در وجودت احساس کنی.
«شغل ما اعتباری
بود؛ چک کشیدن در بازار کار طبیعی است و من هم بابت اجرت کاری چک پرداخت میکردم».
این آغاز سخنان این پدر خانواده است که به خاطر پول وام غیرمتعارف اکنون در زندان است.
تا اینجا داستان
به خوبی پیش رفت ؛ اما مشکل زمانی بود که به دلیل کسادی بازار این بازاری داستان ما
نتوانست جای چکهای خود را پر کند و چک یکی پس از دیگری برگشت خورد.
او در این باره میگوید:
مجبور شدم برای پر کردن جای چک ها پول خارج از عرف بگیرم و این پول کمرم را شکست؛ به
خاطر نوسان بازار از یکی از همکاران چک میگرفتم و تا موعد پول سر میرسید مجبور میشدم
از کسی دیگر پول خارج از عرف گرفته و بدهی نفر قبلی را پرداخت کنم و این گونه شد که
پولها روی هم رفت و مرا روانه زندان کرد.
هر بار که از کسی
پول خارج از عرف میگرفت دلش را به این خوش میکرد که الان دیگر بازار از نوسان در
میآید و میتواند بار خود را بفروشد و پولها را یک جا پرداخت کند؛ زندگیاش گویی
قمار شده بود با این ریسک که امروز بازار حالش خوب میشود، پول غیر متعارف وام دریافتی میگرفت؛ اما
نه تنها از خوبی و رواج بازار خبری نبود بلکه سود پول بهره ای برای او 90 میلیون تومان
بدهکاری بالا آورد.
این پدر خانواده
که می گوید بدهی اولیه خیلی بیشتر از اینها بود و با پادرمیانی توانسته از کسبه رضایت
بگیرد، بخش دیگری از بدهی خود را به قول خودش با فروختن طلای همسرش و همچنین با فروختن
اسباب و لوازم خانه پرداخت کرد.
«یکی از اقوام که
وضع ما را متوجه شد ماشینی خرید و به دست همسرم سپرد تا با آن کار و مخارج خانه را
تامین کند». این مرد میانسال که همزمان دستی روی موهایش که گویا در این چندسال زندان
از شدت غصه سپید شده ، میکشد و اینگونه ادامه داد: «پول مازاد بر مبلغ دریافتی مشخص
نمیکند ، وقتی یک میلیون از کسی بهره بگیری و نتوانی بپردازی سود روی سود میرود و
تا چشم بر هم بزنی میبینی یکصد میلیون تومان شده است».
وی در پاسخ به این
سوال ایرنا که مبلغ نخستین پول بهره ای دریافتی چقدر بوده است، میگوید: ابتدا پنج
میلیون تومان از یکی گرفتم؛ اما چون توان پرداخت نداشتم از فرد دیگری هم مبلغی دریافت
کردم و این روال ادامه یافت؛ در نتیجه با یک دو نفر در ارتباط نبودم.
او براین باور است
اگر کل پولی که در اصل اسلام هم با شدت به حرمت آن حکم شده را از یک نفر فقط میگرفت
برای اعتبارش بد میشد از همین رو از چندین نفر درخواست پول مازاد از اصل بدهی کرده
بود.
این امید او که امروز
بازار خراب است فردا خوب میشود؛ امسال خراب است سال بعد خوب می شود جواب نداد و اصل
بدهی اش را تا مرز 400 میلیون تومان رساند.
«با توجه به اخذ
رضایت از طلبکاران و پذیرفته شدن درخواست اعسار و تلاش ستاد دیه حالا باید 90 میلیون
تومان پرداخت کنم و چون توان پرداخت آن را ندارم 5 سال از عمرم را در اوین دارم سپری
میکنم.
او در زندان کارهای
پادویی و خدماتی انجام میدهد تا بتواند هزینه خود را خودش تامین کرده و بیش از این
شرمنده زن و خانوادهاش نشود و از دیگر سو، در جمع زندانیان معتاد قرار نگرفته و به
سیگار و اعتیاد آلوده نشود.
پسرش وقتی که او
را به زندان میبردند کلاس چهارم بود و حالا که یک پسر دبیرستانی است که بقول پدرش
مردی شده است؛ وقتی از پسرش حرف می زند برقی در چشمانش پیداست که حس غرور و افتخار
به او دست میدهد اما تا مشکلاتش را به یاد میآورد فورا برق از چشمانش میپرد و همان
حال نزار به خود میگیرد.
«وفاداری خانمم را
نمیدانم چگونه باید جبران کنم، او با کلی امید و آرزو پا به خانه من گذاشت اما من
نتوانستم آرزوهایش را برآورده کنم و ناخواسته اینجا هستم».
زن ها معمولا به
وفاداری شهره اند؛ و به قدری قلب رئوف دارند که حتی حاضر میشوند برای اعضای خانواده
مانند همسر، فرزند یا برادر چک بکشند و با وجود اینکه میدانند آنها نمی توانند جای
چک را پر کنند این کار را انجام داده و راهی زندان میشوند. همسر این مرد تاجر هم به
گونهای دیگر وفاداری میکند؛ او پای همسر و زندگیاش مانده؛ کودکش را بدون همسر بزرگ
کرده و به این سن رساند؛ دست جلوی هر مرد و نامرد دراز نکرد و خود با کار کردن خرج
خانه را تامین میکند.
«اگر زن و بچه ام
پای من نمی ایستادند و ترکم میکردند شاید راحت تر با خودم کنار میآمدم و کمتر عذاب
وجدان داشتم ؛ خانواده من و همسرم در سطح متوسط به ضعیف هستند و همسرم برای آبروداری
نزد هیچ کس نرفت و به هیچ کس رو نزد و ترجیح می دهد گرسنگی را تحمل کند اما صدایش درنیاید».
شاید مردانی که با
عرق جبین و دست خالی اما با عزمی بلند کار میکنند، بهتر متوجه شوند ریخته شدن آبروی
مرد مقابل همسر و خانواده یعنی چه. اینکه مرد داخل زندان وقتی شب سرش را روی تخت چوبی
میگذارد و خش خش صدای چوب را در رگ و استخوان خود حس می کند این فکر که الان همسر
و فرزندش در چه حالی هستند و آیا آنان چیزی برای خوردن داشتند یا نه، خیلی آزار دهنده
است و آزار دهندهتر این است که بدانی چیزی برای خوردن نداشتند و تو کاری از دستت برنیاید.
چیزی تا پایان سال
نمانده؛ می توانیم با خانه تکانی دل هایمان مهربانی را تقسیم کرده و در سبدی از محبت
قرار داده و به خانواده هایی از این دست اهدا کنیم. نیکوکاران می توانند برای کمک به
این زندانیان با روابط عمومی ستاددیه با شماره 15 - 88916012 تماس حاصل کنند.
انتهای پیام /