به گزارش خبرنگار گروه حقوقی و قضایی خبرگزاری
میزان، «نهم اردیبهشت سال 61 بود. از صبح که
به مغازه رفت دلم شور میزد. چندین بار مهدی پسرم را جلوی کفاشی فرستادم تا خبری از
او بیاورد. برای ناهار به خانه آمد، کمی استراحت کرد و باز به مغازه رفت و دوباره دلشورههای
من شروع شد. دوباره پسرم را به سمت مغازه فرستادم. فاصله خانه تا مغازه فقط ده دقیقه
بود ولی نمیدانم چرا آمدن مهدی طولانی شده بود. چادر به سر کردم و به سمت مغازه دویدم.
پسر کوچکم رضا که چندماهه بود را هم با خود بردم. نزدیکیهای مغازه چشمانم شروع به
سوزش کرد، بوی دود میآمد و صدای آژیر آمبولانس و ماشین آتش نشانی تپشهای قلبم را
تندتر میکرد، همه در حال دویدن بودند. از هرکه میپرسیدم چه شده فقط نگاهم میکرد.
بی اختیار قدم برداشتنم آرام شده بود و بدنم میلرزید. همه این شلوغیها و بوی دود
و دویدنها انگار جلوی درب کفاشی ما متوقف شده بود. دوباره دویدم، در میان جمعیت مهدی
را دیدم، لباسهایش خونی بود. به سمتم دوید و خود را در آغوشم پرت کرد و بلند و با
گریه گفت: «اینها میگن دو موتورسوار نامرد بمب انداختن تو مغازمون مامان». دیگر هیچ
چیز نمیشنیدم. اکبرم را از من گرفته بودند و با 6 فرزند قد و نیم قد تنها شدم. تنها
گناه همسرم از نگاه آن از خدا بیخبرها ایستادن صف اول نماز جماعت و دستگیری از خانوادههای
شهدا بود.»
بسیاری از مردم در سالهای اول انقلاب شاهد بودند
که اعضای گروهک تروریستی منافقین مثل داعش امروز، چگونه مردم عادی را فقط به صرف اینکه
چادر به سر داشتند و یا حزب الهی بودند به طرز وحشیانهای به خاک و خون میکشاندند
و حالا برخی دستهای خبیث پس از سالها با انتشار یک فایل صوتی از قائم مقام معزول
امام خمینی (ره) به دنبال تطهیر چهره منحوس آنها هستند. اگرچه مردم آگاه و همیشه
در صحنه این مرز و بوم جنایات منافقینی که حدود بیست هزار نفر از هموطنان بی گناه ما
را شهید کرده و این روزها با آل سعود پیمان دوستی بستهاند را هرگز فراموش نخواهند
کرد؛ اما بر آن شدیم تا در گفتوگو با حجت الاسلام و المسلمین محمدابراهیم نکونام مشاور
ارشد دادستان کل کشور که وجود منافقین را از نزدیک لمس کرده بود، زوایای پنهان جنایات
اعضای این گروهک را به تصویر بکشیم. نویسنده کتاب «پادزهر انحراف» در ابتدای مصاحبه
به تبیین اتفاقات سالهای آخر عمر امام (ره) و نامههایی که میان ایشان و آقای منتظری
رد و بدل شد پرداخت و در ادامه از چهره خبیث گروهک معاند منافقین پرده برداشت. با اینکه
کمی کسالت داشت؛ اما با حوصله به سئوالات ما پاسخ داد، خاطرات تلخ او از زن بارداری
که به دلیل چادری بودن جلوی چشمانش ترور شد و رمزگشایی از شب به درک واصل شدن موسی
خیابانی از اعضای بلندپایه گروهک منافقین هر لحظه به جذابیت مصاحبه اضافه میکرد و
ابهاماتی که در اذهان عمومی پس از انتشار این فایل 40 دقیقهای، ایجاد شده بود را پاسخ
داد که در ادامه به متن این مصاحبه اشاره میشود:
خبرگزاری میزان: به عنوان سئوال اول به اقدامات و ترورهایی که منافقین در سالهای
اول انقلاب در سطح شهرها انجام میدادند، اشاره کنید. حال و هوای کشور در آن روزها
چگونه بود؟ و منافقین چه اقداماتی را در کشور انجام میدادند؟
جنایات منافقین بر کسی پوشیده نیست، آمار هموطنان
ما که توسط منافقین به شهادت رسیدند تقریبا نزدیک 20 هزار نفر است، البته این آمار علاوه بر افرادی است که به فیض جانبازی
نائل شدند. علاوه براین شخصیتهای به نام کشور مثل شهید قاضی طباطبایی در تبریز، شهید
مدنی، شهید صدوقی، شهید دستغیب و آیت الله قدوسی توسط منافقین شهید شدند و بعد هم قضایای
هفتم تیر و شهادت دو تن از بزگوراران از دستگاه قضایی و تعدادی از نمایندگان مجلس اتفاق
افتاد و بعد هم شهادت شهید رجایی و شهید باهنر. اینها جنایاتی بود که منافقین رقم
زده بودند و نزدیک بیست هزار انسان بی گناه را به شهادت رساندند.
خبرگزاری میزان: یک شبههای
که در آن زمان و این روزها مطرح شده بود این بود که حکم این افراد که به قتل و غارت
دست میزدند، محاربه نبوده است، نظر شما در این زمینه چیست؟
منافقین بعد از اینکه علیه نظام مقدس جمهوری
اسلامی ایران اعلام جنگ مسلحانه کردند، طبق قانون مجازات اسلامی وقت کشورمان محارب
و مفسد فی الارض شناخته شدند. در قانون مجازات اسلامی وقت عنوان شده بود هرشخص و یا
گروهی بر علیه جمهوری اسلامی ایران اقدام مسلحانه کنند محارب هستند. منافقین بعد از
آنکه این همه انسان بیگناه را در خیابانهای تهران و اقصی نقاط کشور به شهادت رسانده
بودند، اعلام جنگ مسلحانه کردند؛ یعنی فجایع فراوانی توسط اینها اتفاق افتاده بود
و بعد از قضایای امجدیه (14 اسفند 59) و بحث بنی صدر که پیش آمده بود، آنها اعلام
جنگ مسلحانه کردند. سلاحهای زیادی را در شروع انقلاب از کلانتریها و نقاط مختلف برده
و جاسازی کرده بودند. با همان سلاحها تا قبل از اعلام جنگ مسلحانه، جنایتهای زیادی
را با بهانههای واهی در خیابانها راه انداختند، آدمها را میکشتند، زن باردار را
به قتل میرسانند و این اقدامات وحشیانه را تنها به بهانه اینکه مثلا فلانی ریش دارد،
چادر به سر کرده و یا لباس نظامی پوشیده، انجام میدادند. در واقع این کارها را بدون
شناخت قبلی انجام میدادند نه اینکه از قبل یک زن چادری هدف قرار گرفته باشد و او را
به شهادت برسانند. آنها خیلی راحت سوار ماشین و موتور میشدند و بدون برنامه ریزی
قبلی هرکسی را که میخواستند، به گلوله و رگبار میبستند.
نظام با این افراد باید چه کار میکرد، قانون
میگفت هرکسی که اقدام مسلحانه کند مشمول حکم محارب است و لذا اکثر آنها با اقبال
مردم و اراده جدی دستگاه قضایی و حاکمیت یا دستگیر شدند یا در همان سالهای 61 پا به
فرار از کشور گذاشتند. اکثر دستگیرشدگان عمدتا هم مرتکب قتل و جنایت شده بودند ولی
توسط خانوادههای مقتولان و شهدا شناسایی نشده بودند؛ یعنی اکثر آنها مرتکب خونریزی
و ترورهای مسلحانه کور شده بودند که این در اعترافاتشان عنوان شده بود؛ اما مشخصا شاکی
خصوصی نداشتند و عمدتا محکوم به اعدام بودند. بعضی از آنها که حاضر به توبه نشدند
سالهای 60 و 61 اعدام شدند و حکم اعدام عده زیادی از آنها که با جمهوری اسلامی ایران
همکاری میکردند، تقلیل پیدا کرد. اقدامات جمهوری اسلامی در آن سالها در شناسایی و
برخورد با تروریستهایی که عزیزان مردم را به شهادت میرساندند با اقبال گسترده مردمی
مواجه شد.
خبرگزاری میزان: در رابطه با
کسانی که حکم اعدام آنها به دلیل همکاری با جمهوری اسلامی ایران به حبس تقلیل پیدا
کرد، مصداقی هم دارید؟
بله، بنده آن زمان که جانشین دادستان انقلاب
در کرمان بودم، متهمی داشتم که بیش از 200 نفر از هواداران گروهک را در تهران، اصفهان،
ایرانشهر و زاهدان به ما معرفی کرد. اتاقم محل اسکانش شده بود و همسر او نیز جز گروهک
منافقین و زندانی بود. این فرد به عنوان اینکه این خانه و شماره تلفن برای خودش است،
با سمپاتها و هوارادان منافقین در آلمان و انگلیس تماس حاصل میکرد و از آن طریق
به او عنوان میشد که مثلا فلان روز در فلان منطقه اصفهان دو نفر میآیند، اینها را
تحویل بگیر و از طریق کرمان و زاهدان به سمت خارج از کشور منتقل کن. به جرات میتوانم
بگویم که این فرد چندین انبار اسلحه از منافقین به ما تحویل داد. امثال او خیلی زیاد
بودند، این فرد که سابقه هفت ماه عضویت در آن سازمان جهنمی را داشت توسط یکی از منافقین تواب که از تهران به کرمان آمده
بود، شناسایی شد و به دلیل همکاری با جمهوری اسلامی ایران علیرغم اینکه جنایات زیادی
را به گفته خود مرتکب شده بود، از اعدام رهایی یافت و به زندان محکوم شد. افراد زیاد
دیگری را به ما معرفی کرد، به عنوان مثال کسی که مسئول خروج منافقین از کشور در زاهدان
بود توسط همین آقا معرفی شد، به بچهها ماموریت دادم این آدم را بازداشت کردند و اسلحه
و مهمات را هم آوردند که خود او هم عده زیادی از کسانی در این تیم بودند را معرفی کرد
و آنها نیز دستگیر میشدند. چهار پنج ماه با ما همکاری کرد و او را هم به تهران فرستادیم
و محکوم به زندان شد. در واقع کسانی که باید اعدام میشدند به دلیل همکاری جانانهشان،
به حبس و زندان محکوم گردیدند و از این افراد
زیاد بودند.
خبرگزاری میزان: از طریق این
منافقین تواب به افراد رده بالای سازمان منافقین هم دسترسی پیدا کردید؟
بله، هیچوقت یادم نمیرود آن خانه تیمی که موسی
خیابانی و عدهای دیگر از اعضای گروهک منافقین و تعدادی از سرکردگان آنها در آنجا
حضور داشتند و پس از شناسایی به هلاکت رسیدند، توسط یکی از منافقین تواب معرفی شد.
آن زمان هنوز تا این اندازه منافقین به دامن آمریکا نرفته بودند، هنوز اسم استکبار
و استکبار ستیزی را به کار میبردند، اتفاقا نیروی ایرانی را شهید میکردند به این
دلیل که میگفتند آنها همفکر استکبار هستند. منافقین میگفتند که امکان ندارد جمهوری
اسلامی خودش این خانه را کشف کرده باشد بلکه استکبار و سازمان سیا کمکش کرده است تا
اینها دستگیر شوند، در حالیکه همکاری منافقین تواب باعث شد تا این خانه تیمی کشف شود.
خبرگزاری میزان: با سرکردگان
اصلی آنها هم برخورد کردید؟
همان زمان خیلی از مسئولان و مافوقهای آن زمان
منافقین به درک واصل شدند، اکثر آنها در خانههای تیمی کشته شدند. شاید به تعداد انگشت
شمار توانستند فرار کنند وگرنه همه به دام افتادند، ولی بعد از به درک واصل شدن آنها،
بازماندگان مسئول سازی کردند. مسئولان بعدی هم یک ایدئولوژی شهوانی حیوانی و جنایی
داشتند و بر این اساس افکارشان بسته میشد.
خبرگزاری میزان: شما در اظهاراتتان
عنوان کردید، اقداماتی که در سال 61 در برخورد با منافقین صورت گرفت با اقبال مردمی
همراه بود. مردم آن زمان چه خواستهای داشتند؟
توده مردم از منافقین متنفر بودند؛ چون یک سازمان
جهنمی تروریست و جنایتکار داشتند. قتلهایی که شده بود و به خصوص بعد از همراهی شان
با قضایای بنی صدر یک تنفری در مردم ایجاد کرده بود و پس از آنکه اعلام جنگ مسلحانه
کردند تنفر مردم از آنها بیشتر شد.
اقدام موثر شهید لاجوردی و تخلیه
خانههای منافقین
خدا
مرحوم آقای لاجوردی دادستان وقت تهران را رحمت کند که به وسیله همین آدمها شهید شد،
از آنجایی که مرکز اقدامات منافقین تهران بود، ایشان اطلاعیه داد که کلیه صاحبخانههایی
که مستاجر دارند، مشخصاتشان را بیاورند. به مجرد اینکه این اطلاعیه از تلویزیون پخش
شد کسانی که مستاجرهای ناشناخته داشتند به مکانی که شهید لاجوردی معرفی کرده بود، سرازیر
شدند. عجیب این بود که همان شب و بعد از قرائت اطلاعیه، دقیقا 95 درصد خانهها تخلیه
شد و همه منافقین شروع به فرار کردند.
مردم
ما مردم قهرمانی نسبت به حفظ انقلابشان هستند و این انقلاب را بر اساس فکر و باورهای
الهیشان شروع کردند. به عنوان مثال خبر میدادند که چند نفر اینجا مشکوک هستند، در
واقع عده زیادی از این کسانی که از این خانهها فرار کرده بودند، با اعلام مردم در
پایتخت و شهرستانها شناسایی شدند. بنده در
آن زمان جانشین دادستان انقلاب کرمان بودم و شاید در روز 50 مورد مراجعه حضورری یا
تلفنی داشتیم که افراد مشکوک را معرفی میکردند.
عمده از هم پاشیدگی سازمان منافقین به وسیله
حضور و آگاهی مردم اتفاق افتاد، البته نظام اشرافیت اطلاعاتی داشت؛ اما یکی از ابزارهای
مهم اشرافیت اطلاعاتی نظام و مسئولان نسبت به گروهک منافقین خود مردم بودند و افراد
زیادی دستگیر شدند و از همان جا شروع به همکاری با نظام و مسئولین کردند. کودتای نوژه
را فراموش نکردهاید، مادر یکی از افراد دخیل در کودتا، خبر داد که فرزندش فعالیتهای
مشکوک دارد و همین خبر باعث کشف کودتای نوژه شد.
روایتی دردناک از ترور زن باردار توسط منافقین
از جنایانت منافقین هرچقدر که بیان شود کم گفته
شده، چیزی که خود من در تهران با آن مواجه شدم خیلی هم زجراور بود، در خیابانهای اطراف
شریعتی سال 60 من کارآموز قضایی بودم. وقتی از آن خیابان به سمت دادستانی کل که آن
زمان چهارراه قصر بود،حرکت کردم با صحنه عجیبی روبرو شدم. آن روز منافقین در ساعت
2 و نیم بعد از ظهر یک خانم چادری باردار را فقط به صرف اینکه چادری بود به رگبار بستند
و هنوز فراموش نمیکنم و این صحنه همیشه در جلوی چشمانم است.
این گروهک علاوه بر اینکه یک گروه جنایتکار و
تروریستی بود و در خانههای تیمیاش اضافه بر اسلحههای سرد، سلاح گرم و سبک و نیمه
سنگین، چیزهایی کشف میشد که حکایت از آلودگی اینها به فحشا سازمان یافته بدون هیچ
قید و بندی داشت. منافقها علاوه بر بعد تروریستی یک بعد شهوت پرست و روابط دور از
شان خانواده نیز داشتند اصلا موضوعی تحت عنوان زن و شوهر در میان آن ها وجود نداشت
و اصولی به نام اصول اخلاقی و انسانیت در میان اینها حاکم نبود. موضوع مهدی ابریشم
چی و اشرف و مسعود را همه میدانند. ازدواج صوری دختر بنی صدر با رجوی نیز شاهد همین
موضوع است.
خاصیت هر انقلابی است که اول انقلاب فضای باز
صددرصدی داشته باشد. در این فضای باز همه فعالیت می کردند، از کمونیستها، تودهایها،
مجاهدین خلق، اقلیتی، اکثریتی، منافقین در کردستان، کومله و دموکرات و .... مهمتر اینکه
دانشگاهها و خیابانها همه محل مناظره و بحث و گفتوگو بود. در این فضای باز آنها
فعالیت سیاسی، نظامی و فرهنگی خود را شروع کردند و سابقه مثبت اینها در مبارزه به ظاهر
با شاه نیز در میان مردم وجود داشت، گرچه امام از همان نجف با شنیدن دو روز از مواضع
آنها، آنها را منحرف و گمراه از اعتقاد دینی و اسلامی میدانستند. منافقین اقداماتی
را انجام دادند. البته اینکه میگویم به ظاهر برای این است که یک بخشی از اینها واقعی
بود و یک بخشی غیرواقعی. به خصوص وقتی اسناد و مدارک را بررسی کنید متوجه میشوید که
مسعود رجوی با رژیم شاه همکاری داشت. یک شب که قرار بود چند نفر از منافقین در زمان
شاه اعدام شوند، مسعود هم به همراه آنها برای
اجرای حکم رفت. 4 نفر اعدام شدند ولی مسعود اعدام نمیشود، مرحله دوم نیز همینطور،
همه اینها اسنادی است که نوع همکاری مسعود با دستگاه طاغوت را نشان میداد.
اما چون فضای بازی ایجاد شد برخی از اینها به
منظور مخالفت با شاه به زندان رفته بودند و برخی مردم به سمت آنها گرایش پیدا کردند.
روزنامه هم داشتند و روزنامه آنها به صورت ساعتی منتشر می شد. از طریق روزنامه برای
یارگیری و سمپات سازی و هوادار سازی استفاده میکردند. بعد از جذب افراد، آنها را
در تشکیلات محفلی میبردند و در تشکیلات محفلی مثل کاری که امروز در داعش هست در آنجا
هم اتفاق میافتاده است. شستوشوی مغزی میدادند، آدم را به جایی می رساندند که بتواند
اسلحه حمل کند در میان جمعیت برود و عملیات انتحاری انجام دهد. بنده از این موارد زیاد
دیدم.
آن زمان که در کرمان بودم، یک بار با راهنمایی
یکی از توابین حکم دستگیری یکی از منافقینی که بیش از اندازه جنایت کرده بود را در
زاهدان صادر کردم. زمانی که او را به سمت کرمان می آوردند، چندین بار در مسیر، همکاران
نام بنده را به زبان آورده بودند. بچهها میگفتند که فرد دستگیر شده پس از آوردن نام
شما خیلی تعجب کرد. فردای آن روز که با او صحبت کردم به من گفت آقای نکونام شما هستید؟
گفتم بله، گفت: پسر فلانی، اسم پدرم را آوردم. گفتم بله، یک مرتبه ماند و گفت: شما
من را دچار تضاد کردید، برای اینکه تا به حال بافت فکری ما اینگونه بود که همه قضات
و مسئولان را جیره خوار استکبار و سرمایه دار میدانستند. ولی من شما و خانواده تان
را میشناسم، شما سرمایه دار نیستید خیلی متعجب بود و به همین علت با ما همکاری کرد
ولی هنوز درگیر یکسری افکار غلط بود. بعد از یک ماه یک روز جمعه بود که پلیس قضایی
این فرد با من تماس گرفت و گفت که با اسلحه قصد فرار داشته که سریعا دستگیرش میکنند.
وقتی پیش من آمد گفت که آقای نکونام من یک خواهش دارم از شما، مرا بکشید چون من نمیتوانم
مثل شما باشم، نمیتوانم آدم باشم، تمام وجود من تنفر است آخر هم محکوم به زندان شد
و به تهران آمد.
شست و شوی مغزی این گروهک خیلی بالا بود، شاید
جامعه تعجب کند که یک جوان هفده ساله در داعش جلاد میشود ولی اینها را ما در منافقین
دیده بودیم. در همین طیفها در منافقین یک آقایی بود بعد از اینکه دستگیر شد، شاید
دویست نفر را از مناطق مختلف به ما تحویل داد ولی هرچه از او میخواستیم که مسئولان
رده بالا را معرفی کند،خودداری میکرد. یک روز عنوان کرد که در شهر دور دستی در غرب
کشور قرار ملاقات زاپاس دارد. به آن مکان رفتیم و منتظر بودیم. او داشت در خیابان قدم
میزد و بچه ها زیر نظرش داشتند، در همان زمان یک کمپرسی آمد که شاید سرعت آن 10 کیلومتر
بود چرخ جلو که رد شد سرش را گذاشت زیر چرخهای عقب و مغز او مثل بمب منفجر شد. به
حدی او را شستوشوی مغزی داده بودند که دیگر هیچ چیز برایش مهم نبود. این فرد همسر
خودش را نیز کشته بود. منافقین تاحدی پیش رفته بودند که حتی دین حتی خدا هم برایشان
مهم نبود افکاری را به آنها غالب کرده بودند که از پذیرش واقعیت خودداری میکردند.
همه این موارد که گفتم و دهها مورد مثل این
یعنی منافقین سر موضع، یعنی منافقینی که شاید هم در مقطعی همکاری میکردند اما در ضمیر
درونی خود موضع نفاق و مبارزه با جمهوری اسلامی را داشتند. جنایتکاران و تروریستها
همه شبیه هم هستند، منافقین مثل عبدالمالک ریگی هم مثل داعش همه جنایتکار هستند. حتی
از زن و بچههای خود هم نمیگذشتند من فیلم تیر خلاص همه آنها را به سر و مغز زن و
بچههایشان و برادرها و پدرهایشان دیدهام.
واقعیت اعدامهای سال 67/ تیر خلاص منافقین بر
سر و مغز اعضای خانوادههایشان/ کشف اسناد توطئه مجاهدین خلق در زندان/ ماجرای ترور
غم انگیز یک زن باردار/ چرایی حکومت مریم رجوی بر منافقین/ چرا منتطری مقابل امام خمینی
(ره) ایستاد.
انتهای پیام /