ستاددیه استان گلستـان:
وی چندسالی است که به جرم فروش مال غیر و بدهی مالی در زندان است. دارای دو فرزند یک
دختر 10 ساله و یک پسر 8 ساله است.مدرک لیسانس مدیریت بازرگانی خود را سال 80 از یکی
از دانشگاههای استان گرفته است. پدر نوروز کارگر بازنشسته یکی از شرکت های تعاونی مصرف
استان بوده است که پس از ۳۰ سال خدمت صادقانه بازنشسته شده است. و پس از بازنشستگی
فرزند ارشدش یعنی نوروز در تعاونی مشغول به خدمت شده است. دو و سه سال اول خدمت در
تعاونی وضعیت حقوق نوروز خوب بود ولی در سال
های بعد دچار تلاطم های زیادی بود که در ادامه از زبان خودش میشنویم:
خودت رو معرفی کن.
نوروز هستم حدود 36 سال قبل در یکی از روستاهای
استان گلستان در یک خانواده کشاورز به دنیا آمدم. و در استان تا مقطع کارشناسی مدیریت
بازرگانی تحصیل نمودم. پس از اینکه پدرم از
فروشگاه شرکت تعاونی بازنشسته شد بجای پدرم به عنوان کارگر مشغول به کار شدم.
ازدواج کردی؟
بله حدود
12 سال قبل ازدواج کردم و هم اکنون 2 فرزند دارم . فرزند دخترم 10 ساله و پسرم 6 ساله
هستند.
از شغل و کارت بگو؟
در فروشگاه شرکت تعاونی مشغول کار بودم سه سال اول
وضعیت حقوقی بهتر بود و حقوق بخور و نمیری می گرفتم. ولی از سال چهارم وضعیت حقوق خیلی
بد شد از ساعت 7 صبح سرکار می رفتم و تا 10 شب در فروشگاه کار می کردم ماهی حدود
150 هزار تومان حقوق دریافت می کردم که آنرا
در پایان سال می دادند که با همه مزایا حدود دو میلیون و پانصدهزار تومان میشد. به هیچ
کجای زندگیم نمیرسید و دائما دستم نزد پدرم دراز بود و از وی برای مخارج زندگی کمک
می گرفتم.
چه شد که راهی زندان شد؟
در فروشگاهی که کار می کردم هر سال پایان سال انبار
گردانی می کردند و اگر چیزی کم و کسر بود از حقوق ها آینده من کسر می کردند چون بارها
کلی به فروشگاه می آمد و من مجبور بودم خرد
خرد (کیلو کیلو) بفروشم همیشه مقداری کم می
آمد و این مقدار روزانه در پایان سال مبلغ هنگفتی می شد که مجبور بودم خودم پرداخت
نمایم. سال 93 وضعیت کسری میوه زیاد بود و
برای جبران بدهی مجبور شدم که از فردی قرض کرده و بجایش سفته بدهم در موعد مقرر نتوانستم
بدهیم را پرداخت کنم چرا که با این حقوق ناچیز کاری نمی شد کرد.
فردی که از وی قرض گرفته بودم پس از مدتی که دید
من توانایی پرداخت ندارم سفتهها را اجرا گذاشت
با وساطت بزرگان و ریش سفیدان، قرار شد حدود یک سال دیگر به من مهلت برای پرداخت
بدهی 8 میلیونی ام بدهد. و برای این مهلت ضمانت محکمی
می خواست و می گفت باید 4 نی زمین ارثی پدرات را به نام من ، قولنامه کنی اگر
تا موعد مقرر قرضت را ادا کردی که هیچ وگر نه زمین را می فروشم و بجای قرضم بر می دارم.
چاره ای نداشتم قبول کردم 20 میلیون سفته ای که
بابت بدهی نزد وی امانت بود را گرفتم و قولنامه ارثیه پدری را به وی دادم تا در صورتیکه
تا یکسال از پرداخت بدهی ناتوان بودم نسبت به فروش زمین و برداشت بدهی اقدام نماید.
خوشحال از این بودم که غائله حداقل برای مدتی خاموش
شده بود و فرصتی برای جبران بدهی داشتم . اما بیش از یک ماه نگذشته بود که وی برای
فروش زمین اقدام نمود. برادرم که متوجه شده بود با وی جر و بحث می کند و می گوید که
نوروز زمین ندارد که شما حالا می خواهی بفروشی.(راستی یادم رفت بگویم که پدرم حدود
دوسال قبل از دنیا رفت بود.).
پس از شکایت وی و طی مراحل قانونی به جرم فروش مال
غیر و بدهی مالی راهی زندان گنبد شدم و از ابتدای سال 94 تا کنون در زندان بسر می برم.و از انجائیکه پدرم
در قید حیات نیست که پناهگاه زن و بچه هایم
باشد آنها روزگار را به سختی می گذرانند.
مهمترین علت اصلی مشکلات زندگیات چه بود؟
به نظر خودم شاید اگر از همان زمانیکه وضعیت حقوقی
فروشگاه خیلی بد شد باید کار دیگری پیدا می
کردم و به انتظار جذب و استخدام فروشگاه تعاونی و حقوق مناسب چندین سال از عمر خود
را با حقوق ناچیز سپری نمی کردم. علت دیگری که به نظرم باعث بیچارگی بنده شد اعتماد بیش از اندازه به حرف
و سخن مردم بود.
چه توصیه ای داری؟
از اعتماد بیجا به افراد خودداری نمایند به همه
احترام بگذارند ولی سر حساب و کتاب تعارف نکنند اگر به کسی قرضی می دهند حتما از وی
سندی برای بازپرداخت دریافت کنند وگرنه همانند من در پایان سال مبلغ هنگفتی بدهکار
میشوند.
انتهای پیام /